نویسنده :لعبت میوه چیان
کرت و مارچ برای اولین بار عبارت یادگیری سازمانی را بکار گرفتند آنان معتقد بودند که تلاش سازمانها در پاسخ به تغییرات محیطی، جهت تطابق اهداف سازمان با شرایط جدید به کنکاش برای یافتن رویه هایی که سازمان را برای رسیدن به اثربخشی بیشتر یاری میکند، منجر میشود، یادگیری سازمانی نوعی توانایی است که همه سازمانها باید آن را دریابند و توسعه دهند، زیرا هر قدر سازمانی در امر یادگیری پیشرو باشد بهتر میتواند خطاهای خود را تشخیص دهد و اصلاح کند، یادگیری سازمانی فرایند پیچیدهای است که اشاره به توسعه دانش جدید و دارای پتانسیل لازم برای تغییر رفتار در سازمان میباشد هابر،فرایند یادگیری سازمانی را شامل چهار مرحله میداند که شامل شناسایی نیازهای دانشی؛ مبادله و نشر دانش؛ افزوده شدن دانش به سیستمهای دانشی فعلی؛ نهادینه سازی دانش میباشد و نیز بیان میدارد که این مراحل لزوماً پی درپی نمیباشند. جونزتأکید می کند که یادگیری سازمانی برای سازمانها اهمیت دارد و آن را به عنوان فرایندی که مدیران از طریق آن سعی در بهبود تواناییهای افراد سازمان به منظور درک بهتر و مدیریت سازمان و محیط دارند. یادگیری سازمانی به عنوان یک فرآیند پویا که بر اساس دانش است، دیده میشود که در میان سطوح مختلف فعالیتها است که در میان سطوح فردی، گروهی و سازمانی در حال حرکت میباشد.
بر اساس نظریات جرز و گومز، سسپدس و لورنته، واله و کابرا قابلیت یادگیری سازمانی دارای چهار بعد است که عبارتند از تعهد مدیریتی، چشمانداز سیستمها، صراحت و آزمایش ، انتقال و یکپارچه سازی دانش. تعهد مدیریتی به افزایش حمایت مدیریتی و تعهد رهبری به فرایند یادگیری و ایجاد انگیزه در کارکنان اشاره دارد.
ازنظر فام و سوئیرزک یادگیری سازمانی شامل سه فرایند تحصیل دانش، تسهیم دانش و به کارگیری دانش میباشد. تحصیل دانش به واسطه ی این که چگونه دانش توسط افراد در سازمان به وجود آمده است و آنها چقدر در تلاش برای آموختن از تجربه ها هستند سنجیده میشود. تسهیم دانش به واسطه این که یک دانش یا مهارت جدید چقدر زمان میبرد تا در سازمان منتشر شود و یادگیری کارکنان از این تبادلات چقدر خواهد بود، سنجیده میشود. به کارگیری دانش، به این توجه دارد که کارکنان حرفه ای چقدر رویکردهای جدید را در شغلشان به کار میبرند و چگونه روشهای طراحی و فرایندهای کاری را تغییر میدهند. درمجموع، یادگیری سازمانی فرایندی است که سازمان را قادر به انطباق با تغییرات و حرکت به سمت دستیابی به دانش جدید، مهارت یا رفتار میسازد. تأکید اصلی این فرایند روی ساختار، فرایند و قابلیت انسانی است که قصد آن حفظ و بهینه سازی عملکرد یا به عبارتی بهره وری نیروی انسانی میباشد. یادگیری سازمانی باعث ارتقای شناخت فرد از سازمان میشود و به افراد برای سازگاری با محیط پیرامون خود کمک میکند .
۱-ارتباط کسب دانش و عملکرد
طی دهه های گذشته تحولات بنیادین و فراوانی در سازمانها به وجود آمده است. این تغییرات و تحولات موجب پیدایش اصول، روشها و مهارتهای مدیریتی نوینی گردیده است که ازجمله مهمترین آنها «مدیریت دانش» است. بدیهی است در عصری که دانش به عنوان مهمترین عامل ایجادکننده ارزش و مزیت رقابتی سازمانی به شمار میآید، مدیریت دانش نیز از ضروریترین کارکردهای مدیریت نوین است.
دانش سازمانی به زعم غالب مدیران موفق دنیا، یکی از مهمترین سرمایه شرکتهای سده بیست و یکم محسوب میشود که مدیریت بهینه آن موجب ارتقا سطح کیفی سازمان می گردد. مدیریت دانش واژهای است که امروزه در ادبیات مدیریت و کسب وکار بسیار متداول شده است. با توجه به شتاب تحولات، محیط رقابتی و عدم اطمینان محیطی در دنیای امروز، دانش، راهبردیترین منبع برای حفظ و تقویت مزیت رقابتی به شمار میرود و مدیریت اثربخش دانش یکی از جدیترین چالشهای سازمانها است. مدیریت دانش، دارایی نهفته در ذهن افراد را به دارایی سازمانی تبدیل میکند، به طوریکه مجموعه وسیعی از افرادی که در تصمیم گیریها دخیل هستند، به این ثروت دسترسی داشته و بتوانند از آن استفاده کنند . برخی یافته ها نشان میدهند که تاثیر توانمندی مدیریت دانش بر عملکرد شرکت در بلندمدت در مقایسه با کوتاه مدت بیشتر مشخص میشود . دیدگاه مبتنی بر منابع استدلال میکند که شرکت میتواند مزیت رقابتی پایدار از آن قابلیتها و منابع قابل کنترل به دست آورد در حالیکه آنها ارزشمند، نادر و به طور ناقص و غیر قابل تعویض هستند. در توسعه نظری از دیدگاه مبتنی بر منابع تعریف منابع سازمانی آمیخته شده است. درابتدا تحقیقات تمایل به تعریف منابع سازمانی به طور گسترده شامل داراییها، ساختار و فرهنگ سازمانی که برای شرکت در تصور و پیادهسازی راهبردها و درنتیجه بهبود ثمره خود ارزشمند هستند، داشتند . بیشتر محققان نیاز به متمایز ساختن منابع سازمانی از قابلیتها را به رسمیت شناخته اند. منابع تعریف شده به عنوان واحد اصلی از تجزیه و تحلیل هستند که سازمان میتواند مزیت رقابتی را با جمع آوری آنها در یک راه منحصربه فرد ایجاد کند. قابلیتها، توانایی سازمان در جمع آوری، ادغام و اعمال منابع با ارزش را نشان میدهند. منابع مشخص شده مانند داراییهای ثابت یا داراییهای غیرثابت که یک سازمان دارد، برروی یک پایه نیمه پایای کنترل و یا در دسترس هستند. قابلیتهای منعکس کننده کیفیت یک سازمان در استفاده منابع برای انجام مجموعه ای هماهنگ از وظایف برای دستیابی به اهداف خاص میباشد . بیشتر راهبردها منابع دانش را به عنوان سرمایه اولیه به جای سرمایه های مرسوم، مانند زمین، تجهیزات و مواد اولیه برای مهمترین ورودی از فرآیند ایجاد ارزش یک سازمان در نظر میگیرند. این مفهوم در اساس بر قالبهای ایجاد شده از دیدگاه مبتنی بر منابع، دیدگاه مبتنی بر دانش و اهمیت آن در اقتصاد دانش اشاره میکند. بسیاری از مطالعات استعارهای از دانش به عنوان هدف را زمانی استدلال کرده اند که دانش میتواند ایجاد شود، ذخیره شود، به اشتراک گذاری شود، منتقل و دستکاری شود. استعاره از دانش به عنوان فرآیند و بحثی در قالب یک فرآیند تغییر و تحول مستمر در هر دو سطح فردی و سازمانی است . امروزه به دانش به عنوان یک اهرم راهبرد عملکرد سازمانی توجه روز افزونی میشود در عصر حاضر بیشتر شرکتهای خصوصی به اهمیت دانش و مدیریت آن برای کسب مزیت رقابتی و بقا در صحنه رقابتی پی برده اند. امروزه سازمانها برای بقا و افزایش سهم بازار مجبور به ایجاد و حفظ مزیت رقابتی برای خود هستند. در این میان شرکتهایی که با استفاده از دانش بر شناسایی تواناییهای خود تأکید دارند، از موفقیت بیشتری نیز برخوردار خواهند بود . سازمانها دریافته اند که کسب دانش و استفاده مناسب از آن تنها راه برای داشتن مزیت رقابتی پایدار در بازار است. از اینرو دانش به عنوان یک منبع راهبردی شناخته میشود که نیاز به مدیریت دارد تا بتواند عملکرد رقابتی سازمان را ارتقاء دهد ، مدیریت دانش از منظر تواناییهای فرآیند شناسایی دانش، خلق دانش، ذخیره و نگهداری دانش، به اشتراک گذاری دانش و کاربرد دانش مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .
در پایان میتوان اینگونه بیان کرد که پر واضح است که مدیریت دانش تضمین کننده برتریهای بلند مدت برای سازمان و جوامع و میزان بهره گیری آنها از سرمایه های انسانی، فکری و اطلاعاتی است، صاحبنظران مدیریت معتقدند که فواید به کارگیری مدیریت دانش شامل افزایش یادگیری سازمانی، مدیریت پیشرفته سرمایه های فکری و ذهنی، افزایش کارآمدی و اثربخشی عملکردها و پیشرفت مداوم و مستمر سازمان است.
۲-نوآوری تحول آفرین
نوآوری تحول آفرین اولین بار توسط کریستنسن معرفی شد. نوآوری تحول آفرین، فرایندی است که به وسیله آن، یک محصول یا خدمت ابتدا در برنامه های ساده در پایین یک بازار ریشه میگیرد و سپس بیوقفه بازار را حرکت میدهد و درنهایت جایگزین رقبای ثابت میشود . کریستنسن، دو نوع نوآوری تحول آفرین ارائه کرد: نوآوریهای بازار جدید که با “ایجاد تقاضایی جدید برای یک فناوری جدید” کار میکنند و نوآوریهای کم هزینه که “ویژگیهای مشابه فناوری های موجود ارائه میدهند اما با هزینه های بسیار کمتر”. در رشدی که بر پایه نوآوریهای تحول آفرین رخ میدهد با صرف منابع کمتر، مشتریانی که اغلب از سوی بزرگترین شرکتها نادیده گرفته میشوند به عنوان بازار هدف انتخاب شده و محصول یا نوآوری درحالیکه عملکرد قابل قبولی ارائه میدهد با کسری از هزینه قیمت گذاری میشود . همچنین، این ایده نوآورانه باید خوب باشد، زیرا دوره بازاریابی نوآوریهای بد، گذشته است. نتفلیکس مثالی کلاسیک از نوآوری تحولآفرین است زیرا با ظهور سرویس پخش خانگی فیلمها، دنیای تماشای تلویزیون کابلی را برای همیشه تغییر داد. نوآوری تحولآفرین زمانی حاصل میشود که تعداد زیادی از مصرف کنندگان شروع به استفاده از خدمات، نرم افزار کاربردی یا پلتفرم شرکت میکنند یا زمانی که یک بازار جدید ایجاد شده باشد .
۳-خلق رشد
خلق رشد برآمده از اقتصاد پساسرمایه داری و برگرفته از اکوسیستم ایدئولوژی کارآفرینی است که باعث ایجاد خلاقیت در کسب وکار، به ویژه کسب وکارهای فناوری محور شده است. فشار مالی و محدودیتهایی که استارتآپها برای دستیابی به رشد سریع، مشتری و تناسب محصول- بازار با آن روبرو هستند، همزمان با پیشرفت سریع فناوری و قابلیتهای فنی و مهارتهای افراد در گروهها، موجب ظهور خلق رشد شد. خلق رشد، یکی از فرآیندهای منحصربه فرد بازاریابی مبتنی بر اینترنت است و در درجه اول، هدف آن دستیابی به رشد شتابان و پایدار شرکت در دوره ای کوتاه مدت است.
خلق رشد نه تنها به دنبال جذب مشتریان جدید، بلکه تعامل، فعالسازی و حفظ آنها برای مدت زمانی مشخص است به نحوی که نتوانند از آن پس، شرکت و محصولاتش را نادیده بگیرند خلق رشد، مانند هر فرایندی بر روی سه عنصر اساسی ساخته شده است. عنصر اول، ترکیبی از گروههایی با استعدادهای عملکردی متقابل برای شکستن دیوار بین بازاریابی سنتی و مهندسی است؛ بنابراین خلق رشد ترکیبی از بازاریابی، مهندسی و تجزیه وتحلیل داده ها است. عنصر دوم، استفاده مداوم از دادههای جمع آروی شده از رفتار کاربر و ارزیابی آن به منظور دستیابی به بینش و درک بهتر و نهایتا سومین عنصر، تکرار مداوم آزمایشها و ارزیابی یافته ها برای سازگاری سریع با نتایج است. طبق نظر الیس، خالق رشد افرادی با دانش گسترده در حوزه برنامه نویسی و بازاریابی و مسئول انجام آزمایشهای مداوم در محیطهای مختلف دیجیتال هستند تا به نتایجی دست یابند که به آنها امکان میدهد استراتژیهای رشد نمایی و نوآورانه را توسعه دهند .
هسته اصلی مفهوم خلق رشد، رویکرد رشد مشتری محوری است که به برنامه های بازاریابی سنتی متکی نیست، بلکه هدف آن اجرای بازاریابی در خود محصول است. خلق رشد از جاگذاری مناسب تبلیغات استفاده میکند و بعد از آن به شیوهای مؤدبانه مشتریان بالقوه را به استفاده از خدمات و کالاها دعوت میکند و برخلاف استراتژی تهاجمی بازاریابی چریکی، با مسائل اخلاقی مواجه نیست زیرا تلاش میکند تا از طریق استفاده و نه از طریق لحظات تکاندهنده، توجه افراد را جلب کند . خلق رشد متفاوت از بازاریابی ویروسی، به افرادی که اطلاعات را به اشتراک بگذارند وابسته نیست، بلکه به افرادی وابسته است که استفاده را به اشتراک میگذارند. همچنین خلق رشد همیشه اتفاق میافتد. خلق رشد محدود به زمان نیست و به کمپین خاصی متصل نیست .
۴-نوآوری
امروزه نوآوری به عنوان یک اصل تاثیرگذار در فرآیند جهانی سازی شرکتها و سازمانها شناخته میشود. این موضوع و جلوه آن در صنایع خدماتی مبحثی است که در ادبیات محققان مختلف از منظرهای متفاوتی به آن اشاره گردیده است. شاید نخستین بار شومپیر اقتصاددان بزرگ اتریشی بود که نوآوری را در قالب مفهومی علمی مطرح کرد. مارتیز رومن و همکارانش نوآوری را فعالیتهای صحیحی که کل سازمان را در برمیگیرد و رفتار سازمان را به گونه ای خاص مقید میسازد تعریف کرده اند و بهزادی مقدم آن را نوع خاص تغییر که ایده جدیدی را، نخستین بار، برای ساخت یا بهبود کالا، خدمات یا فرایند عملی میکند تعریف می نماید. رادفر و خمسه تنها تغییر مدیریت شدهای که ایدهای را برای اولین بار به عمل تبدیل کند نوآوری میدانند.
تکنیکهای مدیریت نوآوری در افزایش رقابت بسیار موثرند و از فرایند نوآوری در شرکتها پشتیبانی کرده و با شیوه ای سیستماتیک به آنها کمک میکنند تا چالشهای جدید بازار را از پیش رو بردارند. مدیریت نوآوری سازمان را ملزم به ایجاد سیستمی مناسب جهت سازماندهی فرآیند تولید و غربالگری ایده های نوآورانه به منظور اجرایی ساختن آنها میکند. نوآوری ارزشی، خود باید به عنوان یک راهبرد برای ایجاد مزیت رقابتی پایدار قلمداد گردد، بنابراین باید در اهداف راهبردی سازمان به وضوح تشریح و تبیین شود .
۵-قابلیت نوآوری و یادگیری سازمانی
قابلیت نوآوری نتیجه فرآیند یادگیری است که به طور مداوم در طول زمان توسعه یافته است. درواقع، یادگیری و انتقال دانش و ایده در محصولات بهبود یافته و جدید، فرآیندها و سیستمها برای منفعت شرکت، هدف اصلی قابلیتهای نوآوری است. بیشتر مطالعات درمورد قابلیتهای نوآوری بر نوآوریهای تکنولوژیکی تمرکز میکنند این نوآوریها درنتیجه قابلیتهای توسعه فناوری و محصول جدید است که نیاز به یک استراتژی نوآورانه مناسب نیز دارد
های و نیلی بیان کردند: «قابلیتهای نوآوری؛ پتانسیل ایجاد ایدههای جدید، شناسایی فرصتهای بازار و عرضه نوآوری با نفوذ در منابع و قابلیتهای موجود است».
مارچ قابلیتهای نوآوری را دو دسته میداند: قابلیتهای بهره برداری و قابلیتهای کشف. وی اشاره میکند که ماهیت بهره برداری، به اصلاح و گسترش شایستگیها، فناوریها و وپارادایم های موجود میپردازد. بهرهبرداری به یادگیری از طریق تحقیقات محلی، اصلاح تجربی و استفاده مجدد روتینهای موجود اشاره دارند.
بهره برداری به کاربرد دانش موجود وابسته است. قابلیتهای بهره برداری، آن دسته از قابلیتهای نوآوری هستند که سعی در اصلاح و بهبود قابلیتهای موجود دارند.
آنها دو نوع هستند:
– قابلیتهای فناوری محافظه کارانه (توسعه ی محصول موجود)
– قابلیتهای بازار محافظهکارانه (بازار موجود) .
قابلیت کشف مبتنی بر توسعه قابلیتهای جدید است. قابلیت کشف به یادگیری کسب شده از طریق فرآیندهای تغییر و تجربه برنامه ریزی شده اشاره دارد.
با وجود اینکه قابلیتهای بهره برداری محرک عملکرد بین المللی هستند، یادگیری شرکتها مستلزم کشف قابلیتهای کاملاً جدید است که به کشف و خلق ارزش جدید مرتبط است. قابلیتهای کشف نیز آن دسته از قابلیتهای نوآوری هستند که سعی در به چالش کشیدن قابلیتهای موجود و یافتن قابلیتهای جدید دارند. این قابلیتها دو نوع اند:
-قابلیتهای فناوری بنیاد(توسعه ی محصول جدید).
-قابلیتهای بازار بنیاد (بازار جدید).
منظور از قابلیتهای نوآوری فن آورانه؛ منابع، فرآیندها و دانش فنی ملموس و غیرملموس سازمان هستند که استراتژیهای نوآوری فناورانه آن را تسهیل نموده و حمایت میکنند. قابلیتهای بازار؛ منابع، فرآیندها و دانش مرتبط با بازار است که برای حفظ بازار، موردنیاز هستند . برای توسعه قابلیتهای نوآوری در طول زمان، باید به طور مداوم به جستجو، کشف و پیاده سازی فرصتهای جدید داخل و خارج شرکت و نیازهای محیطی پرداخت.
۶-مزیت رقابتی پایدار
در ابتدا لازم است که به تعریف مزیت رقابتی بپردازیم. یک واحد اقتصادی زمانی دارای مزیت رقابتی است که بتواند به دلایل خاص و ناشی از ویژگیهای آن واحد (مانند وضعیت مکانی، فناوری، پرسنلی و جز آن) به طور مدام تولیدات خود را نسبت به رقبایش با هزینۀ پایینتر و کیفیت بالاتر عرضه کند. شاخصهای سنجش مزیت رقابتی بر اساس مدل پورتر شامل موارد زیر است:
الف) مزیت هزینۀ پایین. دستیابی به «رهبری در هزینه»، به این معنا که یک واحد کسب وکار به تولیدکننده یا تأمین کنندهای با کمترین هزینه ها در صنعت خود تبدیل شود.
ب) مزیت تمایز. دستیابی به مزیت «تمایز»، به این معنا که یک واحد کسب وکار محصولی را تولید کند که از نظر مصرف کنندگان و خریداران در یک ویژگی مهم، کاملاً متمایز و منحصر به فرد باشد .
مزیت رقابتی پایدار در موفقیت بلندمدت سازمانها نقش مهمی دارد. در زمینه استراتژیهای مختلفی که به سازمانها کمک میکنند تا به مزیت رقابتی پایدار دست پیدا کنند، مطالعات متعددی انجام شده است ). پورتر نیز در سال ۱۹۸۵ اصطلاح مزیت رقابتی پایدار را برای نخستین بار در تحقیقی به کار برد. پورتر در این مطالعه انواع اصلی استراتژیهای رقابتی را که میتواند به سازمانها کمک کند تا به مزیت رقابتی پایدار دست پیدا کنند، بررسی کرده است . منابع ایجاد مزیت رقابتی پایدار با شرح زیر میباشد:
۱-کارایی سازمان: شامل سودآوری، بازگشت فروش، بازگشت سرمایهگذاری و کارایی کلی عملیات و فرایند .
۲-نوآوری در سازمان: نوآوری یک منبع کلیدی مزیت رقابتی برای سازمانهاست که سبب میشود آنها تواناییهای خود را توسعه دهند به گونه ای که از عملکرد بلندمدت کسب و کار پشتیبانی کنند. نوآوری در ایجاد بازار جدید برای محصولات یا خدمات موجود و محصولات یا خدمات موجود برای بازارهای موجود نقش دارد و کاربرد فناوریها را افزایش میدهد کاران، نوآوری موفقیت آمیز ویژگی منحصر به فردی به سازمان میدهد که رقبا فاقد آن هستند. این نوآوری شامل موارد زیر میباشد:
نوآوری در خدمات، فرایند طراحی، تحقیق و توسعه، مدیریت و فعالیتهای لازم برای بازاریابی محصول یا خدمت جدید (بهبود یافته) و یا انتخاب و توسعه محصول جدید است .
۳-پاسخگویی به مشتریان عبارت است از ارزش قائل شدن برای مشتری، ارضای نیازهای او و انجام اقداماتی برای بهبود کارایی فرایند تولید و کیفیت خروجی سازمان است که شامل سفارشی سازی (باب طبع مشتری کردن کالاها و خدمات برای نیازهای منحصر به فرد تک تک مشتریان) و زمان پاسخ به مشتری (زمان صرف شده برای تحویل کالا و یا انجام خدمت) است.
۴-توجه به کیفیت کالا و حساسیت نسبت به خدمات مطلوبتر در زمره مهمترین نکاتی است که جامعه جهانی در عصر حاضر به آنها اولویت بخشیده است. کالای نامرغوب و خدمات پایین تر از حد انتظار همواره موجب میشود که مشتریان کالا و بهره گیران از خدمات، روز به روز اعتبار و اعتماد کمتری نسبت به عرضه کنندگان آن کالا و ارائه دهندگان این خدمات داشته باشند. امروزه کیفیت را خواسته مشتری تعریف میکنند و ادراکات و انتظارات مشتری را اصلی ترین عامل تعیین کننده آن میدانند .
۷-قابلیتهای پویا (یادگیری-نوآوری-عملکرد)
سیر اصلی تحقیقات قابلیت پویا از دو حوزه یادگیری – نوآوری و RBV (رویکرد مبتنی بر شایستگی) آغاز میشود. این سیر تحقیقات نشان میدهد که مسیر رویکرد قابلیتهای پویا تغییر کرده است؛ تحقیقات ابتدا از رویکرد مبتنی بر منابع که تکامل را مبتنی بر منابع شرکت دانسته است، آغاز شد و به سمت فرایندهای یادگیری که در ارتباط با بازپیکربندی منابع شرکت است، ادامه یافت. فرایندهای یادگیری هنوز حوزه جذابی برای محققان است و در برخی از زیرشاخه های آن مطالعات اندکی صورت گرفته است. به ویژه در زیرشاخه بنیانهای خرد و اکتساب که به روتینها، اقدامات و شناخت (فهم و درک) مدیران در شناسایی مکانیسمها و الگوهایی می پردازد. با توجه به نظر محققان این حوزه هنوز نیازمند مطالعات بیشتری است. همچنین تعدادی از محققان بیان کردند که گرچه اهمیت قابلیتهای پویا مورد تائید است اما هنوز شناخت کافی از چگونگی خلق و پیاده سازی قابلیتهای پویا وجود ندارد .
وقتی درباره چگونگی شکل گیری پرسیده میشود در واقع بنیانهای خرد آن مدنظر است. پس اگر به دنبال چگونگی مکانیسم و اثرگذاری قابلیتهای پویا بر موفقیت شرکتها هستیم، باید عوامل زیربنایی و سازنده آنها را بیابیم. معروفترین فردی که به بنیانهای خرد قابلیتهای پویا پرداخت، تیس بود. تیس (۲۰۰۷) در مقاله خود عنوان کرد که مزیت رقابتی چیزی بیش از برخورداری از دارائیهایی است که تقلید آنها دشوار باشد بلکه مزیت رقابتی مستلزم برخورداری از قابلیتهای پویا است. او قابلیت پویا را ظرفیت درک کردن و شکل دادن به فرصتها و تهدیدها، بهرهبرداری از فرصتها و حفظ رقابت پذیری از طریق افزایش، ترکیب، حفظ و در صورت لزوم بازپیکربندی دارائیهای مشهود و نامشهود دانست. درباره بنیانهای خردی که تیس به آنها اشاره کرد چند نکته مطرح میشود: ابتدا تأکید زیاد تیس بر روتینهای سازمانی یا قابلیتهای سازمانی است که این تصور را ایجاد میکند که درک کردن، بهره برداری و بازپیکربندی تنها مستلزم وجود روتینهای سازمانی است که تنها با کسب دانش و یادگیری ناشی از تکرار فرایندهای پیشین حاصل میشود که به نظر میرسد این ویژگی برای محیطهای ایستا یا قابل پیشبینی یا شرکتهای بزرگ مناسبتر باشد. تعدادی از محققان به این مسئله اشاره کردند که قابلیتهای پویا در مورد شرکتهای جوانتر صدق میکند اما جنس این قابلیتها در مورد این شرکتها متفاوت است. این شرکتها با اتکا به این قابلیتها قادر به رویارویی با عدم اطمینان و چالشهای محیطی خود هستند . شرکتهای بزرگ تمایل کمتری به انجام تغییرات تهاجمی و انقلابی یا به عبارتی هیجانی دارند و تلاش میکنند با تکرار روتینهای پیشین و کسب تجربه از یادگیری، تغییرات لازم را ایجاد کنند و به دلیل ریسک گریزی تمایلی به آزمون وخطا ندارند اما شرکتهای جوانتر معمولاً ریسک پذیرتر هستند و برای کسب جایگاه در بازار، بیشتر طالب تغییرات تهاجمی تر و حتی نوآوری ناشی از آزمون و خطا هستند.
بنابراین، با توجه به ماهیت پویا دیدگاه قابلیتهای پویا و به ویژه بعد بازپیکربندی و از طرفی ماهیت ایستا روتینهای سازمانی نمیتوان صرفاً با اتکا به این بنیانهای خرد، ماهیت قابلیتهای پویا را به ویژه در مورد شرکتهای جوان دانش بنیان به ویژه در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات که محیطی با تغییرات سریع و گسترده است، تشریح ساخت. به نظر میرسد که شناخت مکانیسم اثر ابعاد قابلیتهای پویا چیزی فراتر از روتینهای سازمانی یا لایه سازمانی باشد و باید لایه های درونی تر یا نقش افراد و تعامل آنها را نیز در نظر گرفت؛ بنابراین برای یافتن پاسخ سؤالات مان، نمیتوانیم صرفا به بنیانهای خرد اشاره شده توسط تیس بسنده کنیم و نیاز است موارد جدیدتری به این بنیانها اضافه کنیم.