گرچه طی ۲۰ سال گذشته آمریکاییها نقشهای از معادن افغانستان تهیه کردند که همه عناصر جدول مندلیف و بزرگترین معدن لیتیوم جهان را دارد که برای طرحهای اتومبیل و تراکهای برقی قرن بیستویکم لازم است و قابلیت بهرهبرداری دارد، ولی نگاه به افغانستان همواره نگاهی ژئوپلیتیک است.
در حال حاضر مهمترین چالش امنیتی جهانی بین چین و آمریکا است که میتواند از نظر جغرافیایی دریای چین باشد؛ ولی راهبرد مهم چین در تاسیس جاده ابریشم از شرق به غرب و سرمایهگذاریهای هنگفت در آن چشمانداز بزرگ هژمونی اقتصادی چین در جهان است که تهدیدکننده رقیب اصلی آن آمریکا است. چین و پاکستان توانستند کمپین استراتژیک و ژئواکونومیک قابل توجهی را ایجاد کنند که راهاندازی مگاپروژههای بندر گوادر پاکستان با بیش از ۴۰میلیارد دلار سرمایهگذاری یکی از نمادهای آن است و تقویتکننده طرح بزرگ سرمایهگذاری اقتصادی وزیربنایی چین دربیش از ۶۰ کشور جهان در دو مسیر «کمربند اقتصادی راه ابریشم» و «راه ابریشم دریایی» (one belt one road) است. از سوی دیگر هند، افغانستان و ایران نیز در یک کمپین قرار دارند که نماد آن سرمایهگذاری هند به میزان بیش از ۲۰میلیارد دلار در چابهار بهعنوان قطب بزرگ بالقوه سرمایهگذاری و حملونقل بینالمللی است. کریدور بینالمللی شمال-جنوب که هند، ایران، افغانستان و ازبکستان از آن بهرهمند میشوند، موجب مزیت رقابتی برای حملونقل کالا از این کشورها توسط بندر چابهار به آسیای مرکزی میشود. متوسط زمانی حمل کانتینرهای باری بین بمبئی و سنپترزبورگ روسیه از طریق کریدور شمال-جنوب نصف میشود. طالبان میتواند به کارآیی این کریدور لطمه بزند و خود را از استفاده از مزیت نسبی آن محروم سازد.
مذاکرات مستقیم طالبان با آمریکا در قطر بدون حضور و اعتنا به دولت ظاهرا قانونی و متمایل به آمریکا، گرچه بهدلیل امکان صلح بین دو نهاد متعارض جمهوری و امارت اسلامی کاملا غیرممکن و ممتنع بود، ولی جاگذاشتن دولت غنی در این مذاکرات و امضای صلحنامه با طالبان بهعنوان معارضان یک دولت به ظاهر قانونی و طرفدار آمریکا نمیتواند اتفاقی و از روی سهو باشد، بلکه میتواند نشانگر یک توافق بینالمللی برای تسلط تدریجی طالبان در افغانستان در راستای مقابله با نبرد پنهان چین و آمریکا و ایجاد مزاحمت در تحقق راه ابریشم و تحریک مسلمانان اویغور غرب چین و همچنین تهدید برای مسلمانان روسیه در آسیای مرکزی و نهایتا ابزاری برای فشار بر ایران در مرزهای شرقی کشور باشد. البته همانطور که مشخص شد بهدلیل پوسیدگی نظام فاسد جمهوری افغانستان و سست بودن «دولتسازی» و«دولت-ملتسازی» در افغانستان ساختار نظامی و حکومتی افغانستان در مقابل دسیسههای عربستان و پاکستان و طالبان یارای مقاومت نداشت و کاری که قرار بود به تدریج انجام شود به یکباره آمریکا و همه جهان را در مقابل کاری انجامشده قرار داد و آمریکا را همانند خروج از ویتنام با بدنامی جهانی مواجه ساخت. این امر نمیتواند از پیچیدگی و توافقات پشت پرده آمریکا در منطقه و باآمیختگی سیاست خروج از منازعات پرخرج و بیهدف در افغانستان و خاورمیانه که در دولتهای اوباما، ترامپ و بایدن بارها مطرح شده بود، بکاهد.
دراین میان پاکستان برنده اصلی واقعه افغانستان و بهدنبال آن آمریکا، عربستان، قطر، امارات و ترکیه هستند و چین نیز بهدلیل تغییر شرایط تهدید در افغانستان به فرصت میتواند خود را تبدیل به برنده ماجرا کند. ولی هنوز بازنده اصلی چین و روسیه تلقی میشوند. البته ایران با هوشمندی ارتباط خود را با طالبان حفظ کرد که میتواند از این تهدید با دیپلماسی فعال و هوشمند تهدیدات را تا حد زیادی به فرصت تبدیل کند. آمریکا بهدلیل شرایط خروج از افغانستان و وقایع جانبی آن در جهان رسوا و بازنده معرفی شد؛ ولی باید در نظر داشت که بازیگر اصلی صحنه خود آمریکا بود و نهایتا نیز با صحنهگردانی توسط پاکستان و عربستان و قطر و امارات برنده خواهد شد. بایدن گفت اگرچه تغییر معادلات قدرت در افغانستان شتابزده انجام شد، ولی اصل سیاست آمریکا برای نقشآفرینی به جای خود وجود دارد و این راهبرد انجام شد و در آینده عمل خواهد کرد.
ما ایرانیها نیز نباید صرفا به خارج شدن آمریکا از افغانستان شادمان و دلخوش باشیم، بلکه باید به سیاستهای اصلی آمریکا در منطقه و نقشه آینده طالبان در منطقه و تهدیدات آن بیندیشیم. آمریکاییها که روی مسائل مختلف فرهنگی و اجتماعی و حقوق بشر ایران حساسیت نشان میدهند از خشونت و حرکات ضدانسانی طالبان و سابقه خشونتبار آن چشم میپوشند؛ زیرا به آن بهعنوان یک وسیله و هدف راهبردی نگاه میکنند تا یک نگاه اصلاحگر برای بهبود دموکراسی وحقوق بشر.
افغانستان با چهره جدید طالبان مواجه است و همواره این سوال مطرح است که آیا طالبان در مدت ۲۰ سال گذشته در برابر تجاربی که با تبادل با محیطهای جدید سیاسی و جهانی داشته تغییر کرده است؟ بهنظر میرسد طالبان با حضور در قطر و نزدیکی با جریان اخوانالمسلمین و اندیشههای سیاسی و اسلامی در ترکیه و قطر و مصر آشنا شده و در تاکتیکهای اجتماعی و سیاسی و سازگاری با محیطهای سیاسی افغانستان تاثیر پذیرفته است؛ ولی در اندیشههای جزمی و برداشت خشونتبار و سلفی از اسلام که خود را به شکل «اسلام طالبانی» نشان میدهد تغییر نکرده یا پایههای ایدئولوژیک (core-value) خود را تغییر نداده، بلکه شیوههای اعمال آن را قدری مدنیتر کرده است. بنابراین طالبان همان طالبان است؛ ولی در آشنایی و استفاده از شیوهها و راهکارهای دیپلماسی تغییر یافته است و اکنون میتواند به عنوان یک جریان روستایی و کوهنشین ۲۰ سال پیش، از روشهای مذاکره و دیپلماسی سود ببرد. همچنین در حوزه نظامی و نبرد نیز با آموزشهای ارتش پاکستان توانسته است از سازماندهی، مدیریت نظامی و امنیتی و استفاده از سلاحهای جدید بهرهمند شود. البته مردم افغانستان هم همان مردم ۲۰ سال پیش نیستند، بلکه تغییراتی در نهادهای اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان صورت گرفته است. البته با توجه به ساختار جوان جمعیت افغانستان و تعارض خواستهها و تقاضاهای اجتماعی و فرهنگی آنها با ایدههای سلفی و بسته طالبان، کشمکشهای سیاسی و اجتماعی در افغانستان ظهور و بروز خواهد کرد و حتی ممکن است منجر به جنگ داخلی شود و به خشونتها و حتی تروریسم دامن بزند.
در هر صورت بستر وجودی طالبان در شرایط محیطی افغانستان مستعد بروز خشونتگرایی و اقتدارگرایی، سلفیگرایی و کافر دانستن دیگران حتی مسلمانان مخالفشان است و زمینههای این اندیشه و شرایط جغرافیایی و اجتماعی افغانستان میتواند به ظهور گروههایی نظیر القاعده و داعش کمک کند و بار دیگر افغانستان محل بازتولید گروههای تروریستی شود. بنابراین دولت طالبان بهعنوان یک دولت ایدئولوژیک سلفی و خشونت محور در همسایگی ما همواره میتواند تهدیدی برای ایران و چین و روسیه و همه جهان باشد. در این میان البته سیاستهای کشورهای مختلف در مقابل این تهدید مهم است. سیاست چین عمدتا بهدلیل دستورالعمل دن شیائوپینگ برای صبر پنجاهساله چین و فرصت به توسعه اقتصادی بر تهاجم و حمله استوار نیست؛ ولی بر مهار و تغییر شرایط سیاسی قرار دارد. بنابراین چین با نزدیکی به طالبان و ایجاد فرصت سرمایهگذاری در آن کشور میتواند تهدید را به فرصت تبدیل کند. ایران نیز با سیاست درست نزدیکی چندساله با طالبان میتواند تهدیدهای امنیتی و فرهنگی طالبان را بهویژه در رابطه با محدودیت زبان فارسی و ایجاد فشار بر شیعیان و مواد مخدر و تروریست کاهش دهد.
در هر صورت این پرسش مطرح است که با توجه به تغییر در معادلات قدرت افغانستان چه تعاملات امنیتی، سیاسی و اقتصادی شکل خواهد گرفت و نقش ایران در این تعاملات چگونه خواهد بود؟ در عین حال به نظر میرسد، سیاست آمریکا و همپیمانانش با همکاری با عربستان در افغانستان محدود کردن زبان فارسی و جایگزین کردن زبان پشتون، تهدید شیعیان و کاهش ارتباطات اقتصادی و فرهنگی، بروز مشکلات ژئوپلیتیک و امنیتی بین ایران و افغانستان و تحرکات قومی در ایران باشد.
از منظر اقتصادی افغانستان با مشکلات رشد اقتصادی، ناامنی اقتصادی و غذایی مواجه است و طالبان همانطور که نشان داده است یکی از منابع درآمدیاش مبتنی برکشت خشخاش و صادر کردن مواد مخدر بوده است. در این میان نیز چشم به کمکهای قطر، عربستان و امارات و تداوم کمکهای آمریکا و اروپا دارند و بهدلیل سابقه طالبان در شکستن مرزهای حقوق بشر و ناامنی محیطی حداقل تا میانمدت سرمایهگذاران برای استفاده از منابع سرشار معدنی آن کشور رغبتی نشان نخواهند داد. رابطه تجاری ایران و افغانستان بهویژه بهدلیل استفاده از معاملات خارج از تحریم و همچنین امکان استفاده از اسکلههای بندر چابهار بهعنوان تنها بندر برای تبادل و ترانزیت کالا و بازارهای صادراتی آن برای ایران فرصتهای اقتصادی است که میتواند مورد تهدید قرار گیرد. امکان مشارکت ایران در راه جدید ابریشم چین که در توافقات اخیر ایران و چین مطرح شده است نیز میتواند در معرض تهدید جدی باشد. تبادل قاچاق سوخت و ورود مواد مخدر همواره مشکلی است که ایران با افغانستان دارد و پدیده سوختبری یکی از مصادیق آن است. نهایتا «افغانستان فرهنگی» نیز بهعنوان یک راهبرد استراتژیک در افغانستان و با توجه به عمق استراتژیک فرهنگی ایران در حوزه زبان فارسی و فرهنگ تمدن ایرانی «امر ژئوپلیتیک فرهنگی» ما در افغانستان را رقم میزند.
*محمدحسین شریفزادگان (استاد دانشگاه شهیدبهشتی)