پشت پرده نمایش حمله نظامی

یک باور سنتی در میان نخبگان نظامی-امنیتی صیهونیستی وجود دارد که «هیچ‌کس نمی‌تواند در مورد چگونگی حفظ امنیت ما قضاوت کند.» تفسیر این باور این‌گونه است که آنها برای انجام یک عملیات نظامی پیشگیرانه نیاز به اجازه از آمریکا یا دیگران ندارند و به‌طور مستقل و در زمان مناسب اقدام لازم برای به اصطلاح دفع یک «تهدید وجودی» از جمله برنامه هسته‌ای ایران را انجام خواهند داد. اما پرسش عمومی در اسرائیل این است که عواقب چنین حمله‌ای چیست؟ فردای روز حمله به ایران چه اتفاقی برای اسرائیل خواهد افتاد؟

به واقع، نداشتن پاسخ مناسب به همین پرسش سال هاست که مانع از حمله نظامی اسرائیل به ایران شده است. در غیر‌این صورت تردیدی نیست که حتما اسرائیلی‌ها تاکنون و در همان مراحل اولیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران (همانند حمله به تاسیسات اتمی اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱)، دست به اقدام نظامی می‌زدند. بر این مبنا، بحث در زمینه رسیدن ایران به نقطه «گریز هسته ای» و متعاقبا اقدام نظامی اسرائیل در این زمان خاص که مذاکرات هسته‌ای برای رفع تحریم‌ها در جریان است، بیشتر جنبه نمایشی داشته و با هدف به شکست کشاندن مذاکرات هسته‌ای صورت می‌گیرد، چون به راستی چنین اقدامی نه‌تنها مانع از تداوم فعالیت‌های هسته‌ای پیشرفته ایران نمی‌شود، بلکه بنا به تجربه بر سرعت آن می‌افزاید.  هدف رژیم اسرائیل از طرح حمله به ایران ایجاد شکاف در میان طرف‌های مذاکره‌کننده با ایران به‌ویژه آمریکا، فرانسه و حتی روسیه است تا به هیچ عنوان توافقی با ایران صورت نگیرد که متضمن حفظ برنامه هسته‌ای ایران به هر شکل ممکن باشد. این سه کشور (در کنارچین، آلمان و انگلیس البته با درجات کمتری) مخالف سرسخت پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران به سمت تسلیحاتی شدن به دلایل ژئو استراتژیک و«مواضع هسته ای» خود هستند. آمریکا هسته‌ای شدن ایران را ورود به یک بازی دومینووار هسته‌ای شدن سایر کشورهای منطقه می‌بیند که می‌تواند به کل منطقه غرب آسیا سرایت کند و به تبع آن، منافع این کشور را به لحاظ فروش تسلیحات متعارف به اعراب منطقه، تضمین امنیت متحدین سنتی اش و امنیت انرژی بین‌المللی به خطر اندازد. فرانسه و روسیه هم در یک قالب پرستیژی، دسترسی به تسلیحات هسته‌ای را یک منبع مهم قدرت ملی می‌دانند و در هر شرایطی مخالف ورود کشور دیگری به کلوپ دارندگان سلاح هسته‌ای هستند.  در این بین، روایت اخلالگری فرانسوی‌ها در روند مذاکرات سابق و جاری به عنوان کاسه داغ‌تر از آش جالب توجه است. آنها همواره این نگرانی را طرح می‌‌‌کنند که شکست مذاکرات منجر به حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران می‌شود و این امر متعاقبا آمریکا را مجبور به جنگ با ایران به منظور پشتیبانی از اسرائیل می‌کند. نتیجه اینکه کل منطقه به یک جنگ ناخواسته وارد می‌شود که برای امنیت اروپا بسیار خطرناک است. بر این مبنا، غربی‌ها با محوریت آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها سعی در هدایت روند مذاکرات به سمت مهار برنامه هسته‌ای ایران تحت کنترل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دارند تا به اصطلاح از این طریق توجیه حمله نظامی اسرائیل را خنثی کنند. اما پیگیری چنین سیاستی آیا عملی یا اساسا به نفع طرف‌های درگیر در موضوع هسته‌ای ایران است؟ اخیرا اسحاق بن اسرائیل برنامه‌ریز اصلی حمله نظامی اسرائیل به رآکتور هسته‌ای عراق، در مصاحبه‌ای اعلام کرد که «تلاش‌های بنیامین نتانیاهو به‌منظور متقاعد کردن دولت ترامپ برای خروج از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ با ایران بدترین اشتباه استراتژیک در تاریخ اسرائیل بود.» از یک نگاه واقع بینانه چنین بحثی کاملا صحیح است، چون اجرای این سیاست برخلاف تصورات جاری نتیجه عکس داده و خود منجر به تقویت و توسعه گسترده برنامه هسته‌ای ایران شد. حتی چند نوبت اقدامات خرابکارانه رژیم اسرائیل در مورد تاسیسات هسته‌ای ایران بر روند تسریع برنامه اتمی در ابعاد گوناگون از جمله افزایش انباشت ذخایر اورانیوم سه و نیم‌درصد و گسترش غنای آن به ۲۰ و ۶۰‌درصد، تولید فلز آلومینیوم و به‌کارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته‌تر از سوی ایران افزود. رژیم اسرائیل با این فرض که سرانجام هر برنامه هسته‌ای مستقل به تسلیحات هسته‌ای ختم می‌شود، به نوعی تقلب تاریخی دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ خود را در مورد ایران شبیه‌سازی می‌کند. در آن دوران، اسرائیل با پنهانکاری و فعالیت‌های فوق سری هسته‌ای به سلاح اتمی دست پیدا کرد تا به اصطلاح بقای دولت یهود را تضمین کند. از این لحاظ، اسرائیلی‌ها به اشتباه داستان هسته‌ای شدن خود را شبیه داستان برنامه هسته‌ای ایران می‌بینند که در یک محیط ناامن و با توجه به تنهایی استراتژیک برای حفظ بقای دولت خود به ناچار به آن سمت کشیده می‌شود. به همین دلیل، اسرائیلی‌ها خواهان هیچ‌گونه ریسکی در این زمینه نیستند و سیاست توقف کامل برنامه هسته‌ای ایران را دنبال می‌کنند که تهدیدی برای آنها نباشد. بی‌تردید، هدف اصلی رژیم اسرائیل از نمایش حمله نظامی به ایران در روند مذاکرات جاری، ایجاد شکاف بین مذاکره‌کنندگان و به شکست کشاندن هرگونه توافق هسته‌ای بین ایران و قدرت‌های بزرگ است که می‌تواند منجر به حفظ برنامه هسته‌ای ایران و همزمان افزایش عیار قدرت ملی ایران در منطقه ‌شود.

بنابراین تیم مذاکره‌کننده ایرانی باید بی‌اعتنا به چنین تهدیدهایی به مذاکرات خود برای دستیابی به اهداف منافع ملی ادامه دهد که همزمان حفظ برنامه هسته‌ای و رفع تحریم‌های ظالمانه است. حتی اگر حمله‌ای هم صورت گیرد این اسرائیل است که باید نگران وضعیت امنیتی-سیاسی خود در فردای حمله به کشور بزرگ، تاریخی و تمدن‌ساز ایران باشد. به واقع، عواقب امنیتی پاسخ گسترده موشکی و همزمان ایران و متحدان منطقه‌ای‌اش که خاک اسرائیل را در محاصره خود گرفته‌اند، برای این رژیم فاجعه بار خواهد بود. اما شاید مهم‌ترین عواقب سیاسی پاسخ نظامی ایران باشد که خود می‌تواند یک نقطه عطف در به خطر افتادن موجودیت دولت یهود باشد. نخست، منجر به شکاف در جوامع عربی شده و مساله عادی‌سازی روابط رژیم‌های محافظه‌کار عربی با اسرائیل که سال‌ها به دنبال آن بوده را به چالش می‌کشد. دوم، منجر به مهاجرت جمعیت از اسرائیل می‌شود که «فرهنگ عمیق ترس» بر آن حاکم بوده و این‌گونه موجودیت و بقای دولت اسرائیل زیر سوال می‌رود. سوم، شکاف‌های قومی، افراط‌گرایی و بی‌ثباتی در منطقه افزایش می‌یابد که این خود به ضرر امنیت جهانی، به‌ویژه در حوزه امنیت انرژی بین‌المللی است. اینها و موارد غیرقابل پیش‌بینی دیگر، واکنش قدرت‌های بزرگ علیه اسرائیل و انزوای این رژیم در منطقه را در پی خواهد داشت.

*دکتر کیهان برزگر(استاد روابط بین‌الملل)