«منزوی آنچنان که از اشعارش نیز برمیآید، همیشه عاشق بود و عشق قویترین عنصری بود که محرک و عامل اصلی سرودن اغلب اشعار او میشد. هرگاه که فترتی در جریان عاشقی او پیدا میشد تاثیر مستقیمی نیز در شعرش داشت.»
به گزارش رمز فردا ، یکم مهرماه، هفتادوششمین زادروز حسین منزوی است؛ شاعری که او را بزرگترین غزلسرای معاصر دانستهاند. گفته میشود منزوی در شعرهای خود تکنیکها و ظرافتهای بسیاری به کار برده است و ضمن وفاداری به ساختار سنتی غزل، در زبان و دایرۀ واژگان نوآوریهای دلنشینی را رقم زده است. (اکبرزاده، مسعود؛ وفایی، علی؛ نگاهی به نوآوریهای حسین منزوی در غزل؛ مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه؛ بهار ۱۳۹۵، دوره دوم ـ شمارۀ ۱)
حسین منزوی در یک مهرماه ۱۳۲۵ در زنجان متولد شد و به این دلیل که با شروع پاییز زاده شده بود، خود را همیشه همزاد پاییز مینامید. منزوی که در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی تحصیل میکرد، این رشته را رها کرد و به رشتۀ جامعهشناسی روی آورد و پس از مدتی به علت مشکلات روحی تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و به زادگاه خود برگشت. اما بعدها یعنی در سال ۱۳۵۸ واحدهای باقیماندۀ رشتۀ ادبیات فارسی را گذراند و مدرک لیسانس گرفت. در این ایام، مهدی اخوان ثالث نیز یکی از استادان او بود. (قربانی، جاوید؛ نگاهی به زندگی حسین منزوی، غزلپرداز بزرگ معاصر؛ حافظ دی و بهمن ۱۳۸۶ – شمارۀ ۴۷)
«پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بی رنگی را میبینند
در طیف عارفانۀ پاییز؟» (بخشی از شعر پاییز کوچک من، سرودۀ حسین منزوی)
منزوی بهخاطر شرایط خاص روحی خود هرگز نتوانست شغل ثابتی پیدا کند. او مدتی مسئول صفحۀ شعر مجلۀ رودکی شد و بعد از آن هفتهای دو روز در رادیو مجری برنامهای به نام «یک شعر و یک شاعر» بود که هر بار شعری از شاعران بزرگ را میخواند و نقد و تحلیل میکرد علاوه بر آن هفتهای یکبار نیز در شبکۀ دوم سیما برنامۀ گروه ادب امروز را اجرا میکرد که تحت سرپرستی نادر نادرپور بود. بعد از آن مدتی نیز برای مجلۀ تماشا که وابسته به تلویزیون بود مقاله مینوشت و گاهی نیز برای کسب درآمد، به ترانهسرایی میپرداخت و در اوایل انقلاب نیز بهخاطر جو خاص بهوجودآمده مدتی بیکار ماند.
بعد از انقلاب، مدتی مسئول شعر مجلۀ سروش شد که پرویز خرسند، سردبیر آن بود. پس از برکناری خرسند، منزوی هم کنار گذاشته شد. بعد از آن بود که یک دورۀ کوتاه هم در فرهنگسرای نیاوران مشغول به کار شد و مدتی نیز در کتابخانۀ حسینیۀ ارشاد کار کرد. او در حوالی ۱۳۶۳ در تهران بهطور خصوصی تدریس میکرد و بعد از آن مدتی هم با اخوان ثالث در انتشارات انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) که سیدعلی موسوی گرمارودی رئیس آن شده بود، بهعنوان ویراستار مشغول بود. اما بعد از آن دیگر هیچ کار خاصی پیدا نکرد. (قربانی، جاوید؛ نگاهی به زندگی حسین منزوی، غزلپرداز بزرگ معاصر؛ حافظ دی و بهمن ۱۳۸۶ – شمارۀ ۴۷)
حسین منزوی آنچنان که از اشعارش نیز برمیآید، همیشه عاشق بود و عشق قویترین عنصری بود که محرک و عامل اصلی سرودن اغلب اشعار او میشد. هرگاه فترتی در جریان او پیدا میشد تأثیر مستقیمی نیز در شعرش داشت. (همان)
«مگر نه هیمۀ عشقم؟ مرا بسوزانید
ولی در آتش آن چشمها، بسوزانید
برای آنکه هوا را پُر از ستاره کنید،
شبانه دفتر شعر مرا، بسوزانید
به جای خرقه، تمام مرا، برابرِ دوست،
برای کم شدن ماجرا، بسوزانید
خوش آنکه تا بَرَدم سوی دوست، خاکستر
مرا به راه نسیم صبا، بسوزانید
کجاست مدّعی عشق؟ کامتحانش را
چو من در آتش این مدعا بسوزانید
مرا که دم همه دم در هوای سوختنم
برای عشق… برای خدا بسوزانید» (بخشی از شعر مدّعی عشق، سرودۀ حسین منزوی)
منزوی شاعری عاشقانهسرا و صاحب سبک بود که توانست ادبیات کلاسیک را به ادبیات معاصر پیوند بزند. او در پی ایجاد زبان جدیدی برای بیان عشق بود و عشق را امری مقدس میدانست. در شعر منزوی حتی از زنی مشخص سخن گفته میشود.البته، جوهرۀ اصلی شعرهای او، از مادر است. (کبوتری، جواد؛ بررسی تطبیقی عشق مجازی در اشعار حسین منزوی و نزار قبانی؛ مطالعات ادبیات تطبیقی زمستان ۱۳۹۸ – شمارۀ ۵۲)
منبع : ایسنا